سرآغاز :
این مطلب برای کس خاصی نیست ، اما به شدت پتانسیل اینو داره که بشه لقلقه زبان شارلاتانهایی که با فوکول و کراوات میشینن جلوی دوربینها و به مردم خودشون رو عالم به تمامی علوم بشری جا میزنند ، شارلاتانهائی که مردم ساده دل این سرزمین رو با دروغ ونیرنگ به زنجیر کشیدن و
۱.
امروز هم ادعای پادشاهی خواهی دارند رنسانس اروپا با ۲ المان مشخص ، معلوم میشه .
اول : تشکیک .
دوم : بازگشت به گذشته باشکوه .
هرچند که اولین بارقههای رنسانس در هنر و مشخصاً هنر نقاشی و مجسمه سازی و از درون نقاشیهای نقاشان بزرگی بروز کرد که در غالب نقاشیهای مذهبی و آئینی ،
۲.
به تقدیس انسان و خصوصاً بدن انسان
پرداختند .
نقاشانی که آناتومی مسیح مصلوب بر بالای صلیب رو آنچنان دقیق و ظریف کشیدند که خود پرده و داستانی که به تصویر کشیده شده بود فراموش شد .
سیاه قلمهای داوینچی و رافائل و میکلآنژ مملون از نقاشی آناتومی ، آناتومی انسان ، خصوصاً زنان و
۳.
حیوانات ، خصوصاً اسبها .
شاید اگه بخواهم بگم که از کدام مومنت تاریخی رنسانس در اروپا شروع شد ، میتونم به جرعت بگم از همون لحظهای که داوینچی در خیابانهای میلان راه افتاد تا چهره مناسبی پیدا کنه و از روی اون ، چهره یهودا رو در تابلو شام آخر برای دیوار نگاره صومعه
۴.
سانتا ماریا دله گرتزیه بکشه و خائنی
که تنها از نیمرخ تصویر شده که نه به مسیح ، که به مریم مجدلیه خیره شده .
اما از میان نکات بسیار مهمی که در این تابلو میتوان یافت ، یک نکته مهم دیگر هم وجود داره و آن نوع پوشش حواریون و مسیح و رنگارنگی لباسهاست ، همگی
۵.
پوشیده در لباسهائی با رنگهای شاد هستند ،
انگار نه انگار که ، مسیح نوید مرگ ، نیستی ، خیانت میدهد .
که البته مسیح در کنار این خبرها ، یک پیام رنسانسی هم داده ، بازگشتِ پس از مرگ (فرشگرد/تناسخ) .
اون مومنت تاریخی رنسانس از اینجا شروع میشه .
و اگر بخواهم روح رنسانس
۶.
رو از عصر روشنگری ینی از ۱۶۵۰ تا ۱۷۸۰ بکشم بیرون در واقع هیچ چیزی نمیتونم بهتون بگم ، مگر تلاش بیوقفه اروپائیان ، برای بازگشت به گذشته با شکوه .
و از همین منظر هم هست که تاریخ ما ، تاریخ هخامنشیان برای اروپائیان پررنگتر از تاریخ اشکانیان و ساسانیان میشه ، چرا
که
۷.
هخامنشیان هم دوره یونان و عصر علمای بزرگ یونان بودند .
سئوال مهمی که اکنون پیش میاد اینکه که اروپائیان بنیان رنسانس و بازگشت به گذشته باشکوه خود رو بر کدامین دوره گذاشتند ؟
پاسخ : مشخصاً یونان و یونان پیشا حمله خشایارشا به آتن . و این با وجودیه که روم بسیار عظیمتر ،
۸.
باشکوهتر ، غریزیتر ، سکسیتر ، زمینیتر خونریزتر و ثروتمندتر و انسانگراتر بود .
اما تمام علمای بزرگ رنسانس و فلاسفه بزرگ اروپای عصر روشنگری رفتن سراغ یونان ، یونان متشتت ، از هم گسیخته ، فقیر ، بدبخت و مزدور پرور .
در واقع از تمدن روم باشکوه در گفتار
۹.
علمای بزرگ اروپای عصر روشنگری خبری نیست ، تا حدودای سالهای ۱۷۶۰ به بعد و درافتادن مسئله جمهوریت در مقابل پادشاهی و اینجا بود که به یکباره معلوم شد که تمام شکوه و جلال امپراطوری روم ، حاصل نشده مگر در سایه جمهوری ، آنهم
برای مدتی نزدیک به ۵۰۰ سال ، از ۵۳۵ قبل از میلاد تا ۲۷
۱۰.
قبل از میلاد .
بعد از آن با پادشاهی ، دوران نکبت ادبار و بدبختی رومیها شروع شد .
اما رنسانس در یک جمله :
نهضتی بود برای بازگشت به گذشته باشکوه یونان .
و عصر روشنگری در یک جمله :
هیچی نبود مگر نبردی پیگیر و مداوم برای زدودن مذهب از زندگی روزمره انسان و
۱۱.
بازپیرائی تمدن هلنیسم در اروپای جدید .
حالا تمام این مقدمه طولانی که گفتم و این همه روده درازی برای چی بود ؟
برای اینکه بدونید که رنسانسی به وجود نخواهد آمد مگر در سایه بازگشت به
گذشته باشکوه .
اما دقیقاً اون نقطهای که ما باید روش انگشت بگذاریم ، کدوم نقطه و کدوم
۱۲.
مومنت تاریخی ماست ؟
ما که نه جمهوری داشتهایم ، نه عصر فیلسوفان بزرگ ، پس از کجا باید شروع کنیم ؟
اصلاً از ایران پیش از اسلام شروع کنیم ،
یا ایران پسا اسلام ؟
البته باید بگم در عصر پس از ورود اسلام ، ما فیلسوف کم نداشتیم ، ابن سینا ، فارابی ، بیرونی
۱۳.
بگیر بیا تا همین ملاصدرای شاخ شکسته .
اما این فلاسفه ۲ مشکل بزرگ داشتند
اول اینکه این حضرات هیچ کاری نکردن مگر شرحی مذهبی از همون فلسفه
یونانیان ، خصوصاً ارسطو و افلاطون
دوم اینکه مذهب بسیار بسیار بر فضای تفکرات آنها غالب بوده ، در واقع کاری نکردهاند مگر
۱۴.
اسلامی سازی فلسفه یونان .
درواقع این فلسفه کارکردی نداشت مگر مذهبیتر کردن فضای تفکر در ایران آن زمان ، که همین رو هم آخوندهای سنی تحمل نکردن و در فلسفیدن رو در ایران
بستن .
کلام آخر :
در ایران رنسانسی اتفاق نخواهد افتاد ، مگر اینکه قبلش ۲ نکته مهم رو بتوان
۱۵.
مشخص کرد و پاسخ داد .
اول : کدام مومنت تاریخی رو باید مبدأ رنسانس ایرانی دانست و برای بازگشت به ان دوران تلاش کرد ؟
در سالهای گذشته سیدجوادطباطبائی تمام تلاشش رو کرد که ایران عصر ساسانیان رو توضیح و تشریح کنه ، اما در نهایت پروژه طباطبائی شکست خورد و خودش رفت
۱۶.
سراغ ایران عصر شاه عباس و صفویان . که بیگمانم اون دوره هم نمیتونه موجب اشتراک در تایید نقطه آغاز رنسانس بشه .
(هرچند که لیسندگانش هنوز به این مسئله واقف نشدن و در توضیح و تشریح این سوئیچ کردنش گلگیجه گرفتن)
دوم : رنسانس ، نیاز به بازتعریف تمام هست و
۱۷.
نیست تفکرات انسان ایرانی داره ، چیزی که نیاز به حجم عظیمی از متفکران
و مورخین و فلسفه دانها دارد .
سئوال اکنون اینه که ، با این حجم عظیم فلاسفه و مورخین و مؤلفین خائن و وطنفروشی که تمام هست و نیستشون رو از صدقه سر ایران فروشی و دشمنی با تاریخ و فلسفه به
۱۸.
دست آوردن ایا میشه ایرانی مدرن و انسان امروزی ساخت ؟